*بسم الله*

 

از کنار هردختری که رد می شد

 

یک تنه ی جانانه می زد و لذت می برد ...

- یک اصطکاک دوست داشتنی با هرکسی که در نظرش خوش تراش تر بود! -

یک آن دیدم مقابل من است

نفسم حبس شد

چادرم را کشیدم جلوتر و میخکوب سر جایم ایستادم

ببخشیدی گفت و خودش را کشید کنار ...

 حالا دیگر چادرم را خیلی بیشتر دوست داشتم ...

خدایا ممنون بابت این سپرِ بلا


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 6 خرداد 1394برچسب:چادر,سپربلا,دل نوشته, | 23:31 | نویسنده : pegah |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • آریان بی سی