دل نوشته

در اتاقم روی صندلی نشسته بودم از پنجره بیرون رو نگاه کردم کم کم خورشید به آغوش دریا رفت آسمان کم کم تاریک شد و شب ازراه رسید انگار یک نفر آسمان را رنگ کرده و با برس ذرات سفید را در تابلو می زند

آهای ! تو چرا بعضی وقت ها ستاره هارا نقاشی نمیکنی چرا یادت میره??چرا حتی گاهی فراموش میکنی آن نقطه ی بزرگ درخشان رادر تابلوهایت نقاشی کنی??یک وقت هایی هم می آیی چندتا رشته نور درخشان توی تابلو نقاشی میکنی !! خیلی دلم میخواهد بدونم چرا تابلوهایت تمام نمی‌شود?


نظرات شما عزیزان:

فاطمه
ساعت18:24---13 تير 1394
وقتى ردپاى محبت خویش رادرقلب کسى باقى بگذارى بیشترازحاضرین،حاضر خواهى بود،حتى اگراز دیده غایب باشى.....................
تشکر از وبلاگ زیبایت


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 9 تير 1394برچسب:, | 21:35 | نویسنده : pegah |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • آریان بی سی